loading...
خاربن ( ادبی )
مریم بازدید : 577 یکشنبه 15 شهریور 1394 نظرات (4)

خیابان هایی هستند گسترده تن ، 

آرام و خلوت و زیبا، با پیاده روهایی رنگین از فرش برگ و سپاهی صف زده از درختان سپیدار
نه آغاز دارند نه انتها 
از چهار راهی زاده می شوند و به چهار راه دیگ ادامه دارند اما تمام نمی شوند 
پاییز که می شود عاشق وعشوه گر 
زمستان ملیح و لطیف 
بهار شوخ و طناز 
و تابستان داغ و تبدار 
به آغوش خود دعوتت می کنند 
معتاد عطر تنشان می شوی
معتاد به هم آغوشی اشان می شوی  
در نگاهت ، روی پیرهنت ؛ لای موهایت ، روی پوست صورتت ،ذره ذره اش به تو می چسبد 
دریای تنشان به امواج افکارت مجال آشفتگی می دهد ، به اشک هایت مجوز ورود .
تمامت را در خود می کشند 
تو هم می شوی جزیی از پیکرشان 
آن ها هم بی تو خیابان نیستند 
آن ها هم محتاج گام هایت می شوند
آوخ ............
 من خیابان خویش را گم کرده ام                                                                                                                                                                                                                            
ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط Majid ghelich در تاریخ 1394/07/04 و 2:45 دقیقه ارسال شده است

عاليييي. شعري لطيف و قابل لمس ودلپذير گويي ميشود همزاد پنداري كرد. اين يعني هنر
تبريك ميگم و ارزوي موفقيت دارم. باسپاس فراوان

این نظر توسط بهمن در تاریخ 1394/06/26 و 18:14 دقیقه ارسال شده است

سلام و درود شاعر جوان/////
عالیست، درحد شاعری توانا////
میتوانم بگویم که یکی از بهترین اشعار شماست////
هر روزتان پر بارتر از روز پیش باد////
یا علی مدد ////

این نظر توسط روزبه در تاریخ 1394/06/22 و 13:51 دقیقه ارسال شده است

سلام و عرض ادب حضورشما خانم مریم:

اشعارتان پنجره ایست به باغ گل و دریچه ایست به زیباییها،امیدوارم این دریچه همیشه باز

واین باغ همیشه پر گل باد ،،،،موفق باشید.

این نظر توسط بنفشه در تاریخ 1394/06/21 و 11:25 دقیقه ارسال شده است

سلام حضور دوست ارجمندم مریم عزیز
مریم جون ما رو به شعر بسیار زیبایی دعوت کرده اید سپاسگزارم
اشعارتو خیلی خوب درک میکنم ،انگار که حس مشترکی داریم، منهم
سالهاست که خیابون و شهر ودیار وعزیزانی رو گم کردم وهمچو شما و
حافظ غریب در ره عشق...............
مریم جون یک خواهشی از شما یا آقای عابر دارم،ایشون در نظری که
گذاشتن یک بیت شعر در اول نظر گذاشتن که بسیار دلنشینه،اگه زحمت
نمیشه شما یا آقای عابر عزیز برام بنویسین که این بیت از کدوم غزل و
مربوط به چه شاعری میشه تا بتونم شعر کاملش رو بخونم،ازلطف شما
بینهایت ممنونم........موفق و پایدار باشید.

این نظر توسط عابر در تاریخ 1394/06/17 و 17:08 دقیقه ارسال شده است

مگرحکایت پروانه می کنی با شمع........که شرح قصه به سوز و گداز می گویی
سلام و درودی دیگر به شما شاعر خوش ذوق و خوش اندیشه و نوآور.......
سروده بسیار زیبایتان را می ستایم وبرایتان آرزوی موفقیت دارم.


کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
آدم ها بلاخره یک روزی ، یک جایی در یک لحظه تمام می شوند . نه که بمیرند .... نه . جوهر احساسشان تمام می شود .(ناظم حکمت ) .... من هنوز جوهر احساسم تمام نشده ، بغض می کنم ، اما گریه نمی کنم ، می نویسم .
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 89
  • کل نظرات : 140
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 5
  • آی پی امروز : 47
  • آی پی دیروز : 9
  • بازدید امروز : 52
  • باردید دیروز : 49
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 385
  • بازدید ماه : 284
  • بازدید سال : 13,157
  • بازدید کلی : 234,125
  • کدهای اختصاصی
    MeLoDiC

    جاوا اسكریپت