نه شاعرم نه استاد هنر
نه ریاضی می دانم
نه نجوم
اما چرا بوی عطر تو شاعرم می کند
و طرح نگاهت ....
آه طرح نگاهت
نقاش می شوم ، در دریای آب و رنگ چشمان تو غرق
لحظه ها را
لحظه های انتظار را به آخرین توان صبرم می رسانم
باز نمی شود
لحظه های بودنت منهای نبودن هایت
همیشه حاصل منفی ست
لبخندت که در تمام وجود من ضرب شود
می شود یک عالم زندگی
یک عالم سرمستی و دیوانگی
غم هایم خراب ،
ریاضیاتم خوب می شود .
آسمانم سال ها بی ستاره بود
ستاره ام شدی
نگاهم یک سر به سوی توست
آنچنان که صورت فلکی چهره ات و راه شیری خانه ات و ستاره ی قطبی نگاهت را
هر شب رصد می کنم
و تو چه می دانی
چه لذتی دارد علم ستاره شناسی وقتی ستاره بخت من تویی
تو باش
تو که باشی انگار چیزی از پور سینا کم ندارم